//= $monet ?>
یک اتاق قرمز، یک شمع سوسوزن و یک زن آبدار با ماسک سیاه، با گوش های گربه ای. پاهایش باز شده و منتظر مجازات است. آیا این همان چیزی نیست که هر مرد ماچوی وحشی رویای آن را می بیند، آیا این همان منظره ای نیست که مغز او تصور می کند؟ شورت آویزان از دهانش فقط تحقیر او را برجسته می کند. او را تا آخر به داخل هل می دهند، نفس نفس می زند، اما چه کسی برای او متاسف خواهد شد؟ هوترهایش از این طرف به آن طرف می چرخند، خروس زورگیرش سوراخ خیسش را محکم می کوبد. و هیچ راه دیگری با عوضی وجود ندارد - او باید با ملایمت تمام دستورات استاد را اطاعت کند!
خوب، این دختر کوچولوی مو قهوه ای احمق نیست، او یک دیک بزرگ دارد. شما حتی نمی توانید یکی از آن ها را در دهان خود بگذارید. قطعا نیاز به گشایش عمیق تری داشت. و دوست پسرش خیلی هم کهنه نیست. او الاغ او را مانند یک سوراخ معمولی گرفته است. الان یه قطار داره میاد داخل